• وبلاگ : آواي اميد و زندگي
  • يادداشت : بگذار روحت راهبر تو باشد
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ببار اي نم نم باران زمين خشک را تر کن

    سرود زندگي سر کن دلم تنگه ...دلم تنگه

    بخواب اي دختر نازم بروي سينه ي بازم

    که همچون سينه ي سازم همش سنگه ...همش سنگه

    نشسته برف بر مويم ، شکسته صحفه ي رويم

    با چه کس گويم که سر تا پاي اين نيا ! خدايا

    همش ننگه ...همش رنگه

    خواهش دوستان عزيزم انجام وظيفه بود
    سلام دوست عزيز.ممنونم بابت دعوتتون.ببخشيد اگه با تاخير اومدم.پست جالبي گذاشتي.از آشناييتون خوشحالم.يا علي مدد.

    سلام دوستان عزيز

    عجب شعري نوشتين محشر بود

    بگذار روحت رساتر آواز سر دهد. نگذار در قفس تن مويه کند.
    رهايش کن تا آسوده صحن چشمانت را به آسمان معرفي کند.

    روحت را به دريا بفرست و بگذار آبي دريا از آن آرام بگيرد. تا
    کوير ببر و ستاره‌ها را به تماشايش دعوت کن. روحت را به پذير? آفتاب ببر. لياقت
    چشم‌هاي تو حجم ميله‌اي قفس نيست. از ليلاهاي کوچه و خيابان بگذر. ليلايي مجنون‌تر
    از هزار فرهاد در درون توست. عينک دودي را از چشمان دلت بردار. تا به کي اين همه
    سياهي را احتمال کردن؟

    بال‌هايت را به روحت بازگردان. پرواز را بياموز.