سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آوای امید و زندگی

طراح قالب: آوازک

من و تو

آینه های زنگ زده ام را صدا می زنم وجامه های شلوغم را به سکوت دعوت می کنم، شمعها را زنده نگه می دارم
کتابهای خسته را می بندم ، سلولهایم را ازترانه های رهایی لبریز می سازم و در بیشه های بلوط وگردو دعا می خوانم
.
تو را دربرجهای عاج، درچشمهای درخشان بودا و درسپیده دم بارانی عشایرجستجو می کنم. هیچ چیز نمی تواند بین من
وتو فاصله باشد، نه دیوار، نه سیم های خاردار
.
اگر تو در کنارم باشی، می توانم با اولین قطاری که از دوردست می آید به سوی بهار بروم، جنگل های وحشی را بر
زانوانم بنشانم و نوازش کنم، با کودکان درآسمان هفتم قدم بزنم و دفتر شعرم را روی شمعدانی های دلتنگ بگذارم
.
با تو آوازهای برهنه من شنیدنی و اشکهای عاشقانه ام دیدنی است. با تو چراغی که درقلبم خاموش شده است، به
ناگاه روشن می شود و معجزه های معطر دور و بر مرا فرا می گیرند
.
پیش از آنکه نگاه ساده ام را حراج کنم بیا و مرا ازاین خیابانهای شلوغ عبور بده! بیا تا باهم ازنردبان مهتاب بالا برویم
ولابلای پرهای فرشتگان به دنبال تابستان جنوب بگردیم
.
بیا قبل ازاینکه مردگان به سرازیری صبح برسند، از خاکسترخودمان بیرون بیاییم و دور از سنگهای سیاه درافقی روشن
نمازبخوانیم
.
بیا گیسوانِ تر خود را درباد شمال رها کنیم و آنقدر اوج بگیریم تا عاشقان قدیمی دوباره برای هم نامه بنویسند.



[ دوشنبه 88/10/21 ] [ 10:56 صبح ] [ آوا و مجتبی ] نظر