سلام دوستان عزيز
عجب شعري نوشتين محشر بود
بگذار روحت رساتر آواز سر دهد. نگذار در قفس تن مويه کند.رهايش کن تا آسوده صحن چشمانت را به آسمان معرفي کند.
روحت را به دريا بفرست و بگذار آبي دريا از آن آرام بگيرد. تاکوير ببر و ستارهها را به تماشايش دعوت کن. روحت را به پذير? آفتاب ببر. لياقتچشمهاي تو حجم ميلهاي قفس نيست. از ليلاهاي کوچه و خيابان بگذر. ليلايي مجنونتراز هزار فرهاد در درون توست. عينک دودي را از چشمان دلت بردار. تا به کي اين همهسياهي را احتمال کردن؟
بالهايت را به روحت بازگردان. پرواز را بياموز.