سلام؛
يک دنيا ممنون از پيامه زيبا و گرم شما، شرمنده مسافرت بودم که دير جواب دادم؛ در پناه حق و يا علي
چون خورشيد با سخاوت و چون ابر با کرامت باشيم.
دارم اينجا ميپوسم. آنقدر خاك خوردهام كه گرد زمان روي سقف خانهام نشسته است
گريه نكن! همين كه پس از سالها آمدي، خوب است. خوبم! خوب من!
امروز، وقتي از دور ميآمدي و گامهايت را روي سقف خانههاي همسايههايم ميگذاشتي، حس آشنا، دور و غريبي داشتم. آن دنيا هم كه بودم، آهنگ قدمهايت مثل صداي تپش قلب بود؛ صداي زندگي و تپشي آرام.
خداوندا دستانم خالي اند و دلم غرق در آرزوها
يا به قدرت بيکرانت دستانم را توانا گردان
يا دلم را از آرزوهاي دست نيافتني خالي کن.
در پيچ و تاب کوچه ي مرموز روزگارتا نقطه اي که حادثه تصوير مي شودآنجا که در تلاقي ايمان و اضطرابيکباره خواب تو تعبير مي شودوقتي که ضرب ثانيه ها در اراده اتيک حلقه از توافق زنجير مي شودرازي به هر شتاب و توقف نهفته استرازي که در يقين تو تفسير مي شود...
عالي بود
آدما از جنس برگند . گاهي سبزند ، گاهي پائيزن و زردند . زمستون ديده نميشن . تابستون سايبون سبزند. آدما خيلي قشنگن . حيف كه هر لحظه يه رنگند
زيبا بود مثل هميشه...