انتظار نکش
تا پايان حرف هايم راهي نمانده
کافيست دو پلک بزني
شب آوار مي شود
تو از صداي من گم تر
به خاطرت نمي رسد
که خاطر تو را مي خواست
مني که جرمش خاطرات تو بود
پلک سوم را بزن
نقش ها عوض
تو خاطر مرا نمي خواهي
من خاطرات تو را
آخر پلک زدن ها
من در خاطرات تو گم
تو در صداي من
و پرده که ديگر نمي افتد....
خدايا...