سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آوای امید و زندگی

طراح قالب: آوازک

ما هرگز خسته نخواهیم شد

به یادم هست
که روزی مصرانه به تو میگفتم"ما هرگز خسته نخواهیم
شد...هرگز..."اما مدتی ست پی فرصتی میگردم ،تا به تو بگویم:ما نیز خسته می شویم ،وخسته شدن حق ماست .این که خسته می شویم مساله ایی
نیست ،مساله این است که
بتوانیم زیر درختی
،کنار جوی آبی بنشینیم و خستگی از تن و روح بکاهیم.خسته نشدن
خلاف طبیعت
است همچنان که خسته ماندن
دیگر
نمیگویم که "ما تا زنده ایم خسته
نخواهیم شد
"بل می گویم:ما هرگز خسته نخواهیم ماند" انسان
در این راه
دراز حق
است که گهگاه ،در اعصاب و عضلات خود
احساس کوفتگی کند .مهم این است که بتواند جایی
برای نشستن
،سفره گستردن سر بر بالش محبت نهادن ،به تحلیل علل درد و خستگی پرداختن
انتخاب کند ، و بعد، زنده تر از پیش ،تازه نفس ،سرشار حرکت
کند
عظمت در یکنواختی حرکت نیست ،در تداوم
حرکت است ،در باقی ماندن میل به حرکت،در ایمان به حرکت و
بازگشت به
حرکت
. عزیز من!خستگی چقدر
دلنشین است هنگامی که فرصتی -هر چند کوتاه
-برای
استراحت وجود داشته باشد هرچه شهری بزرگتر باشد روح انسان های ساکن در آن شهر
کوچک تر می شود و مصرفی تر کوه ها را دریاب ! دشتها ،جنگل ها
و دریاها را دریاب! در
حاشیه دشتی بنشین تن به
دریا سپار ،ارتفاعی را زیر پا بیاور ،شاید بتوانی از راه
تزکیه روح
شهرها را نجا تبدهی. وظیفه من و تو این نیست که همه چیز را تغییر بدهیم و
درست کنیم وظیفه من و تو ،اعتقاد راسخ ضربه نا پذیر به این
مهم است که همه چیز ،
بدون تردید قابل تغییر
است و از نو ساختن
...

 



[ سه شنبه 88/8/19 ] [ 11:10 صبح ] [ آوا و مجتبی ] نظر
شاد بودن

گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن

با شادی چگونه هستید... شادی والاترین دست آورد آدمیست که باعت می شه از تمامی لحظات زمان حال نهایت لذ ت را ببریم و لی چرابعضی وقتها فراموشش می کنیم چرا بعضی وقتها با بعضی مسائل کوچک لحظهای خود را تلخ می کنیم ولی می شه شاد بود شاد زیست . پس بیاید خود را حساس سازیم و از خود سوال کنیم درباره تک تک ثانیه هایمان در باره تک تک کلماتی که از دهنمون خارج می شه و در باره چگونگی استفاده از موهبت شادی و همیشه به یاد داشته باشیم که شاد بودن هیچ هزینه ای نمی خواهد

امروز می خواهم شادمانی را احساس کنم

و این کار را با

رها کردن اندوههای خویش

به انجام خواهم رساند



[ یکشنبه 88/8/17 ] [ 3:51 عصر ] [ آوا و مجتبی ] نظر
زندگی می کنیم...

نفس می کشیم به حکم تقدیر.می مانیم به فرمان سرنوشت. می جوییم به تدبیر اندیشه و می خواهیم به خواهش دل. زندگی می کنیم به امید رسیدن به آرزو ها.مبارزه می کنیم برای رسیدن به پیروزی و چه شیرین است موفقیت آن زمانی که بی مهری های زمانه بارها ما را چون شیشه های شکننده خرد می کند ولی ما چون صخره های پایدار همچنان ایستاده ایم .زندگی را دوست داریم و دل بسته به آنانی هستیم که در دلمان جای دارند.



[ جمعه 88/8/15 ] [ 10:31 صبح ] [ آوا و مجتبی ] نظر
بدان که هنوز امیدواری!

اگر به طلوع و غروب خورشید بنگری و بخندی ، بدان که هنوز امیدواری!
اگر زیبایی رنگین های گل کوچکی را درک کنی ، بدان که هنوز امیدواری!
اگر لذت پرواز پروانه را درک کنی ، بدان که هنوز امیدواری!
اگر لبخند کودکی قلبت را شاد می کند ، بدان که هنوز امیدواری!
اگر خوبی های دیگران را ببینی ، بدان که هنوز امیدواری!
اگر بارانی را که بر سقف اتاقت می بارد به تو شهد آرامش می چشاند ، بدان که هنوز امیدواری!
اگر با دیدن رنگین کمان می ایستی و به زیبایی آن خیره می شوی ، بدان که هنوز امیدواری!
اگر هنوز دست دوستی خود را به سوی دیگران دراز می کنی ، بدان که هنوز امیدواری!
اگر با دریافت نامه یا کارت غیرمنتظره ای خوشحال و شگفت زده می شوی ، بدان که هنوز امیدواری!
اگر از درد و رنج دیگران ناراحت و پر درد می شوی ، بدان که هنوز امیدواری!
اگر هنوز به انتظار سال نو ، چیدن سفره هفت سین و تحویل سال هستی ، بدان که هنوز امیدواری!
اگر به فکر آرامش هستی ، بدان که هنوز امیدواری!
اگر با نگاهی به گذشته ، لبخند بزنی ؛ بدان که هنوز امیدواری!
اگر با سختی ها روبه روی شوی و بجنگی ، بدان که هنوز امیدواری!

و بالاخره اگر کلمه امید هنوز مفهوم خود را نزد تو از دست نداده و به آن می اندیشی پس هنوز امیدواری و وجودت پر از زیبایی است و هرجا که بروی با خود نور و برکت می بری .
دوست من ! امید زیباست و محرک و برانگیزاننده من و توست .
و این امید است که به گاه حسرت و غم خنده بر لب جان ما می نشاند و هرگاه قلبمان پیش نمی رود یارای پاهای اوست در فراز و نشیبهای منتهی به اوج زندگی .
و بالاخره امید ؛ چشم من و تو را بینایی می دهد برای دیدن قشنگیهایی که چند صباحی است به فراموشی سپرده شده است .
پس امیدوار باش و نور را به قعر تاریکی های دلت دعوت کن تا به نایافتنی ها برسی .
مسافر یکرنگ من ! امید را ره توشه خود در سفر به بزرگیها و زیباییها کن !تا در فراز و نشیبهای این راه گل ظفر را به سوغات آوری . سفرت بی خطر !

حق نگهدارتان

__________________________________________________



[ پنج شنبه 88/8/14 ] [ 11:21 صبح ] [ آوا و مجتبی ] نظر
زائر امام رضا (ع)
سلام به همه دوستان و عزیزان
امام رضا(ع) مرا طلبید و زائر خودش کرد و امروز به سمت مشهد عازم سفر هستم .آخه چند وقتی بود دلم هواشو کرده بود. امامی دوست داشتنی و مهربون. ان شاء الله قسمت همه شما عزیزان نیز بشود. در هر صورت چند روزی نیستم از آوای عزیزم میخواهم که اگه تونست این وبلاگو برای شما عزیزان به روز کنه. امیدوارم زندگیه  همه شما عزیزان سرشار از عشق و محبت و دوستی و صفا و صمیمیت باشه و محبت اهل بیت (ع) در دلهاتون.
دعایم کنین
مجتبی
زائری بارانیم آقا به دادم میرسی
بی پناهم خسته ام تنها به دادم میرسی
گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوها به دادم میرسی
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا به دادم میرسی


[ سه شنبه 88/8/12 ] [ 8:26 صبح ] [ آوا و مجتبی ] نظر
گزیده ای از کتاب ( کویر ) ، نوشته ی دکتر علی شریعتی !

با سلام به همه عزیزان

گزیده ای از کتاب ( کویر ) ، نوشته ی دکتر
علی شریعتی
! تقدیمتان میکنیم:

«دوست داشتن از عشق برتر است. »

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر
نابینایی
.

اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی
بصیرت روشن و
زلال.

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از
غریزه سر زند بی ارزش
است.

و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا
که یک روح ارتفاع دارد
، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد.

عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است.

اما دوست داشتن آرام و استوار و پُر وقار و
سرشار از
نجابت.

عشق ، جنون است و جنو چیزی جز خرابی و
پریشانیِ « فهمیدن » و
« اندیشیدن
» نیست
.

اما دوست داشتن ، در اوج معراجش ، از سرحد
عقل فراتر می رود و
فهمیدن
و اندیشیدن را نیز از زمین می کند و با خود به قله ی بلند اشراق می
برد
.

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می
آفریند
.

و دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست
می بیند و می
یابد.

عشق یک فریب بزرگ و قوی است.

و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی ، بی
انتها و
مطلق.

عشق در دریا غرق شدن است.

و دوست داشتن در دریا شنا کردن.

عشق بینایی را می گیرد.

و دوست داشتن می دهد.

عشق خشن است و شدید و در عین حال ناپایدار
و نامطمئن
.

و دوست داشتن لطیف است و نرم و در عین حال
پایدار و سرشار از
اطمینان.

عشق همواره با شک آلوده است.

و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر.

از عشق هر چه بیشتر می نوشیم سیراب تر می
شویم
.

و از دوست داشتن هر چه بیشتر ، تشنه تر.

عشق هر چه دیرتر می پاید کهنه تر می شود.

و دوست داشتن نوتر.

عشق ، تملک معشوق است.

و دوست داشتن ، تشنگی محو شدن در دوست.

عشق اسارت در دام غریزه است.

و دوست داشتن آزادی از جبر مزاج.

عشق مأمور تن است.

و دوست داشتن پیغمبر روح.

عشق یک « اغفال » بزرگ و نیرومند است تا
انسان به زندگی مشغول گردد
و به
روزمرگی – که طبیعت سخت آن را دوست می دارد – سرگرم شود
.

و دوست داشتن زاده ی وحشت از غربت است و
خودآگاهی ترس آور آدمی در
این
بیگانه بازار زشت و بیهوده
.

عشق لذت جستن است.

و دوست داشتن پناه جستن.

عشق غذا خوردن یک حریص گرسنه است.

و دوست داشتن « همزبانی در سرزمین بیگانه
یافتن » است
.

عشق نیرویی است در عاشق ، که او را به
معشوق می کشاند
.

و دوست داشتن جاذبه ای است در دوست ، که دوست
را به دوست می
برد.

آری ، که دوست داشتن از عشق
برتر است و من ، هرگز ، خود را تا سطح
بلندترین قله ی عشقهای بلند
، پائین نخواهم آورد


[ دوشنبه 88/8/11 ] [ 8:32 صبح ] [ آوا و مجتبی ] نظر
زن نمیدانست که چه بکند

زن نمی
دانست که چه بکند؛ خلق و خوی شوهرش از این رو به آن رو شده بود قبل از این می گفت
و می خندید، داخل خانه با بچه ها خوش و بش می کرد اما چه اتفاقی افتاده بود که چند
ماهی با کوچکترین مسئله عصبانی می شود و سر دیگران داد و فریاد می کند؟

آن مرد مهربان و بذله گو الآن به
آدمی ترسناک و عصبی مزاج تبدیل شده است. زن هر چه که به ذهنش می رسید و هر راهی را
که می دانست رفت اما دریغ از اینکه چیزی عوض شود.

روزی به ذهنش رسید به نزد حکیمی که
در کوهستان زندگی می کند برود تا معجونی بگیرد و به خورد شوهرش دهد، شاید چاره ای
شود ! از اینرو بود که زن راه سخت و دشوار کوهستان را پیش گرفت و بعد از ساعتها
عبور از مسیرهای سخت، خود را به کلبه ی حکیم رساند، قصه ی خودش را به او گفت و در
انتظار نشست که ببیند چه معجونی را برایش می سازد.
ادامه مطلب...

[ یکشنبه 88/8/10 ] [ 8:5 صبح ] [ آوا و مجتبی ] نظر
لطفاً کمی مکث کنید

بنام یگانه خالق هستی بخش

بهترین بخشش آن است که منتظر تشکر نباشی.

بهترین عادت آن است که همیشه در سلام پیش دستی کنی.

بهترین خصلت آن است که هیچ کس را نرنجانی.

بهترین خداحافظی آن است که حتما سلامی در پی داشته باشد.

بهترین قدر دانی آن است که در عمل باشد نه بر زبان.

بهترین عشق آن است که دو طرفه باشد.

بهترین غذا آن است که با دل خوش خورده شود.

بهترین دوست آن است که با او راحت باشی.

بهترین سفر آن است که همیشه آرزوی تکرارش را داشته باشی.

بهترین احساس آن است که شادی را در زیر پوست خود حس کنی.

بهترین انگیزه آن است که تو را به تحرک و تلاش بیشتر
وادارد
.

بهترین هدف آن است که قابل دسترسی باشد.

بهترین هدیه آن است که بدون توجه به ارزش آن و با عشق خالص اهدا
شود
.

بهترین حادثه آن است که زندگی تو را متحول سازد.

بهترین منظره أن است که صورتی را با اشک شوق ببینی.

و بالاخره بهترین انسان آن است که به مصلحت خدا معتقد باشد و بداند
آن چه بر او پیش آمده یا پیش خواهد آمد به صلاح خود اوست و این را فقط خدا میداند
وبس
.

حال از شما میخواهم کمی مکث کنید و ببینید کدام یک از بهترین ها را
میشناسید که شامل خودتان هم میشود
.



[ شنبه 88/8/9 ] [ 9:20 صبح ] [ آوا و مجتبی ] نظر
زندگی
سلام عزیزان (پیشاپیش میلاد با سعادت امام رضا (ع) بر همه شما مبارک باد)
زندگی رویا نیست
زندگی زیبایست
می توان  بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
می توان بر دل مزرعه خشک و تهی بذری ریخت
می توان ، از میان فاصله هارا برداشت
دل من با دل تو،
هر دو بیزار از این فاصله هاست .
قصه شیرینیست
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم می توانی تو به لبخندی این فاصله هارا برداری


[ چهارشنبه 88/8/6 ] [ 8:38 صبح ] [ آوا و مجتبی ] نظر
یک دنیا یک قلب

و باد هجوم می آورد،درختان تعظیم میکنند،
ماسه ها
میگریزند، اما سنگها سکوتشان را به باد نمی
فروشند
.

باد شرمنده میشود، سنگها پابرجا میمانند،سخت میشونند.....

و زمان با شتاب عبور میکند......

-باید که هردو دست در دست هم نهیم ، دستم را بگیر ، تورا به راه دور میبرم...   باید که دست هامان را در هم
آمیزیم، چیزی بیش از دلبستگی ما به
هم  ما را جذب نمیکند،
دلبستگی جنگلی است که پیوند میدهد ، زمین را به آسمان و
آسمان را به شب
، به شبی که در تدارک یک روز بی انتهاست
...........

-یک دنیا،یک قلب:

ماهمه یک صدا را میشنویم،ما همه سر بالا
میکنیم و به یک آسمان
نگاه میکنیم. ما همه یک جور
گریه میکنیم. احساسات و هیجانات مان مثل هم است. همه
مادرها با هم
خواهرند. همه پدرها با هم برادرند و همه بچه ها یکی هستند. با این حال
نفرت هست. خشونت هست. بیتابی هست. و مردم آشفته اند. به
قدر کافی سعی نمی کنیم
همدیگر را بفهمیم. انگار نمی
فهمیم هر که باشیم و از هر جا آمده باشیم ،نیازهای
اولیه مان یکی
است
.

باید تفاوت ها را درک کنیم و همانندی ها را
گرامی
بداریم.

باید دنیایی بسازیم که در آن عشق و دوستی بر
قلب ها حاکم باشد،
دنیایی که در آن برابری،شفقت و مهربانی
راهنمای عمل ما باشند. تنها در آن صورت است
که هر یک
میتوانیم با صلح و دوستی و مطابق میلمان زندگی کنیم
.

 



[ دوشنبه 88/8/4 ] [ 10:23 صبح ] [ آوا و مجتبی ] نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>