ای آخرین فریاد
خدایا
ای چشمه ی امید
ای پایگاه آرزوهایم
بیا تنها، تو با من باش
که من را جز تو ،
ای پروردگار آسمان ها ،آشنایی نیست
ای آخرین فریاد
بیا
من خواستار شور شب هایم
.بیا من تشنه شوق سحرهایم
سحر هایی ... که قلبم سخت می تپید
.و دستم ، همچنان مرغان وحشی ، بال و پر می زد
سحرهایی ... شوق تو ،
مرا ، از هستی
از این جو جادویی ، جدا می کرد
.مرا در عالم گل ها رها می کرد
...و من بودم
تو، بودی
و جلوه هایی شاد
...
[ پنج شنبه 88/8/21 ] [ 10:20 صبح ] [ آوا و مجتبی ]
نظر