خواهش دل
دیگر بساط زندگی ام را به هم نزن
با هر نگاه ساده ،دم از می روم نزن
هرگز دلم بدون تو خرم نمی شود
با رفتنت، کویر دلم را رقم نزن
قامت نبند ، پشت سرت را نگاه کن
تنها، بدون من به ثریا قدم نزن
در التهاب رفتنت آشوب می شوم
پلکی برای آتش جانم به هم نزن
با من بمان ،بهانه صبحی سپید باش
دیگر سخن از اینکه به هم می زنم ،نزن
[ شنبه 89/5/16 ] [ 7:51 عصر ] [ آوا و مجتبی ]
نظر